
درگیری بیسابقه دونالد ترامپ و ایلان ماسک، تنها یک اختلاف شخصی نیست؛ بلکه نشانهای عمیق از فروپاشی تدریجی ائتلاف ناهمگون راست افراطی آمریکاست که در سایه شعار "اول آمریکا" شکل گرفته بود. جدال اخیر میان دونالد ترامپ و ایلان ماسک، فراتر از یک نزاع شخصی و رسانهای، ابعاد عمیقتری در سیاست داخلی آمریکا آشکار کرده است. در حالیکه این دو میلیاردر محافظهکار که زمانی متحدی راهبردی به شمار میآمدند، امروز در شبکههای اجتماعی به تقابل مستقیم رسیدهاند، شکاف ایجادشده میان آنها در واقع نشانهای از بحران ساختاری در ائتلاف موسوم به "اول آمریکا" یا همان جنبش طرفداران ترامپ است. ائتلافی که اکنون از درون دچار فرسایش شده و هر شاخهاش راه خود را میپیماید.
ماجرا از آنجا آغاز شد که ایلان ماسک در شبکه اجتماعی خود، ترامپ را متهم کرد که بهدلیل دستداشتن در پرونده مشهور "اپستین" حاضر به انتشار اسناد مربوطه نیست. اگرچه ماسک این ادعا را حذف کرد و ترامپ نیز از حمله مستقیم عقب نشست، اما اثر سیاسی آن باقی ماند: اعلام پایان اتحاد.
اما اهمیت ماجرا فراتر از این دعواست. ساختار درونی جنبش ترامپ—شامل راستهای افراطی، تکنوکراتهای نئولیبرال، سرمایهداران نوظهور، مذهبیهای بنیادگرا، و نژادپرستان نوین—مدتهاست دچار تضادهای ایدئولوژیک شده و اکنون این تضادها در حال انفجار است. میتوان اجزای اصلی این ائتلاف را در هفت گروه اصلی دستهبندی کرد:
۱. ملیگرایان اجتماعی: افرادی، چون استیو بنن، تاکر کارلسون و جاش هاولی، مدعی ترکیب حمایت از رفاه اجتماعی با نژادپرستی پنهاناند. آنها از دولت حمایت میکنند، اما فقط برای "خودیها". مخالف مهاجران، چپها، و اقلیتهای فرهنگیاند. با کاهش بودجههای عمومی مخالفاند، اما نه از منظر عدالت اجتماعی، بلکه از منظر ملیگرایی بسته.
۲. بازماندگان حزب چای: افرادی مانند رند پل و چیپ روی که دولت بزرگ و مالیات را دشمن میدانند. آنها مخالف هرگونه حمایت اجتماعیاند، حتی اگر به نابودی طبقات فرودست بیانجامد. در برابر افزایش بدهی عمومی حساساند، اما تنها راهحلشان، حذف خدمات عمومی است.
۳. فرقهگرایان ترامپیست: گروهی از طرفداران کورکورانه ترامپ که باور دارند او مأموریتی الهی دارد. بسیاری از آنان از پیروان نظریههای توطئه هستند، از جمله کسانی که معتقدند جهان توسط شبکهای از نخبگان کودکآزار اداره میشود. آنها حقیقت را از توهم تمیز نمیدهند و در برابر هر حقیقتی که با تصویر ذهنیشان از ترامپ ناسازگار باشد، مقاومت میکنند.
۴. سرمایهداران سنتی: والاستریت که در ابتدا از ترامپ بهدلیل سیاستهای ضدنظارتیاش حمایت کرد، حالا از بیثباتی اقتصادی، تعرفههای غیرقابلپیشبینی، و رفتارهای شخصی غیرقابلکنترل او به ستوه آمدهاند. آنها که میتوانستند با حزب رقیب معامله کنند، حالا با نتیجه انتخابشان مواجهاند.
۵. شرکتهای فناوری بزرگ: این شرکتها در گذشته به حزب دموکرات گرایش داشتند، اما با وعدههای اقتصادی ترامپ وارد میدان شدند. امروز با تهدید به تجزیه شرکتهای بزرگ، افزایش تعرفهها و خصومت آشکار دولت مواجهاند. آنها از یک سو بهدنبال کاهش نظارتاند، از سوی دیگر در معرض فروپاشی نظم اقتصادیاند که بر پایه ثبات بنا شده است.
۶. فناوران نوظهور و سرمایهگذاران جسور: این گروه که امروز بیشترین بهره را از سیاستهای ترامپ میبرند، رؤیای نابودی دولت-ملتها و ساخت شهرکهای خودگردان را دارند؛ جایی که شرکتها بهجای دولتها حکومت کنند. آنها خواهان حذف قوانین، واگذاری خدمات عمومی، و استقرار نظم تکنولوژیک بدون دموکراسیاند.
۷. پروژه ۲۰۲۵ (بنیاد هریتیج): این گروه با ارائه برنامهای ۹۰۰ صفحهای برای تغییرات بنیادین در ساختار حکومتی آمریکا، بهدنبال تبدیل دموکراسی به نظامی دینی-امنیتیاند. آنها از قانون اساسی سخن میگویند، اما عملکردشان بر پایه حذف ساختارهای قانونی و ایجاد نوعی حکومت اقتدارگرایانه است. نزدیکی آنها با میلیاردرهای تکنولوژیک و پیوندشان با نهادهای مذهبی راستگرا، ائتلافی نگرانکننده برای آینده ایالات متحده ایجاد کرده است.
ماجرای ترامپ و ماسک، نه صرفاً یک دعوای شخصی، بلکه آیینه تمامنمای بحران در سیاست آمریکا در عصر نوین است. ائتلافی که بدون انسجام فکری، صرفاً بر اساس نفرت از دیگری بنا شده بود، اکنون در حال فروپاشی است. اگرچه هر گروهی ممکن است بخشی از خواستههای خود را بهدست آورده باشد، اما ساختار کلان این ائتلاف توان ایستادگی در برابر تضادهای درونیاش را ندارد. در چنین شرایطی، آمریکایی که زمانی مدعی الگوی حکمرانی دموکراتیک بود، اکنون به صحنهای برای جدال میلیاردرها، افراطیها و فرقهگرایان بدل شده است؛ بدون افق روشن، بدون رهبری واحد، و با نظمی در حال فروپاشی.
منبع: نیشن